طومار سبز به واشنگتن هم رسید...




 
 

آزادی


کاری از ریتا ساسانی با نام آزادی

تسبیح و چاقو





چاقو، زاده ترس و تفکرحکام این روزهای ایران
شاید تا قبل از این بحرانهایی که امروز در ایران شاهد آن هستیم هیچ ارتباط معناداری میان تسبیح و چاقو نبود. اما این روزها این ارتباط نه تنها برقرار است بلکه ریشه ای نیز هست. شاید در طول تاریخ و آنهم در ایران، این قصه، تکرار کم نداشته است. تقابل تفکر و زور است. همانیکه اندیشه ورزانه در زندان و انفرادی، خلاقیت به رخ می کشاند و آنانیکه نا توانند از تفکر و به خون حرف می زنند، با چاقو تهدید را رخ می نمایند.
یادم نیست کدام کشور بود شاید هلند و شاید هم خود آلمان که شنیدم نئونازیستها تظاهراتی بپا داشتند و چند روزی در خیابانها بودند. آنچه حکومت اندیشید برای ختم قائله (با آنکه دیگر مردمان دیگر کشورها نیز با نازیسم میانه ای نداشتند و این خود امکان سرکوب می داد) همراهی بود تا انتهای تظاهرات که نه تحریک شوند و نه هیچ دیگر و به خانه ها رفتند پس از چندی.

تسبیحی خلاقانه از بند 209 از محمدرضای جلای پور
جای دور نرویم و همین روزهای پیش از انتخابات و کوران تبلیغات را بیاد بیاوریم که مردم تا صبح ها که در خیابان بودند و شعار دادند و خونی حتی قطره ای ریخته نشد به خشونت. بگذریم.
امروز تفکر خلاقانه مخالفین سبز است که عنان کار از دست چاقو بدستان خارج نموده است. به جنگ با تفکر آمده اند با ابزار و ادوات سخت! اصلاح طلبان را و عده دیگر بسیاری را در بند کرده اند که چرا فکر می کنید؟ و چرا اینگونه فکر می کنید؟ بزور به صدا و سیمای ضد مردمی می آورند که بگویید که دیگر آنگونه فکر نمی کنید! حتی می خواهند بدستور آیت الله خامنه ای زین پس بگویند که حتی در دانشگاه چه بخوانید و چه نخوانید و علوم انسانی را با علومی دیگر جایگزین کنند. در خیابان اسلحه و باتوم و گاز اشک آور می آورند که آنانیکه نه دست به سلاح برده اند و نه حتی حمله کرده اند و نه تخریب را وحشیانه سرکوب کنند! به سر و صورت می زنند که چون نمی توانند حرف و سخن ادا کنند. حاکمیت دیگر در روزها، ماهها و سالهای آینده چگونه می تواند تبعات این خشونت و فضای ترس و وحشت را از جامعه پاک نماید؟(البته با فرض محال آنکه تمام آنچه در سالهای گذشته و نه چندان دور بصورت پراکنده و نه در این وسعت بر مردم رفته است را فاکتور بگیریم.). ناشیانه در حال بستن فضای هرگونه گفتمان و منطقند. یعنی کار را بدانجا می برند که دیگر حرف و سخن و اندیشه نداریم و باید که با زور گفتمان نمود. ورود به فضای رادیکال را هموار می سازند. راهی که رای بسیار مردم و اعتراض های مسالمت آمیز بعد از آن حاکی از پرهیز مردم از ورود به فضایی داشت که حکومت بر ورود به آن خواسته یا ناخواسته اصرار دارد.
موضوع همین تسبیح است و چاقو. به همین سادگی. مردمانی هیچ ندارند و در انفرادی ترین جای دنیا اندیشه می کنند و پویایی، و مردمانی همه چیز دارند، اسلحه، رسانه و پول (نفت) اما تدبیر ندارند که خود هیچ است که ماندنی نیست و فانی است.

دو حاشیه، دو نکته

در میان اخبار و سایتها و عکسهای 13 آبان در حال گشت و گذار بودم که دونکته جلب نظر کرد. یکی نحوه اطلاع رسانی و تهیه تیترهای خبری سایتهای حامی دولت است. با این مورد همه کمابیش آشنا هستیم. بیاد می آورم زمانی (در دوره خاتمی) خبرگزاری ایرنا حقیقتا هم بی طرفانه در حوزه خبر فعال بود و هم دقیق بود و مرجع. بیاد دارم برای تایید هر خبری به آن رجوع می کردیم و ملاکی بود. اما تیترهای خبری این روزهای این رسانه آنرا به رسانه ای زرد تبدیل کرده است. از همه چیز می گوید اما مغرضانه. خبر می دهد که مثلا 13آبانی برگزار شد اما جهت دار و سیاسی. این رویه از زمان حکمرانی دولت جدید آغاز شده بود و با اعلام زود هنگام پیروزی احمدی نژاد در ساعات اولیه اتمام رای گیری آنهم با همان عدد اعلام شده در روزهای بعدی، به اوج خود رسیده بود.


نمونه اخبار زرد 13 آبان ایرنا:
2- زيباکلام: هنوز دليل عدم حضور موسوي در راهپيمايي13آبان مشخص نيست 
3- بهروزي: اختلاف کروبي و موسوي چيز تازه اي نيست  
4- کروبي:ميرحسين موسوي شهامت حضور در راهپيمايي 13آبان را نداشت  


و نکته دیگر حضور زنان و دختران بويژه افراد مسن تر در اجتماعات اعتراضی این چندماهه اخیر است. در کل حضور زنان و دختران آنقدر چشم گیر و تاثیر گذار بوده است که برای ترساندن و وارد آوردن فشار بر آنان، تعداد بسیاری از آنها را در روز 13 آبان دستگیر کردند. اما جالبتر حضور زنان جا افتاده تر و مسن تر است که در نوع خود جالب توجه است. آنچه این روزها در خیابان ها شاهد آن هستیم گواهیست بر پذیرش حداقلهای پرداختن هزینه در راه پیروزی است. دیگر آن نیست که مردان به جنگ گرگها روند و خشونت را بتنهایی پاسخگو باشند. زنان این بار پیشرو تر از مردان پیشگام جنبش اعتراضی این روزهای ایرانند.




۱۳ آبان ۸۸، کشور گروگان گرفته شده است



حمله وحشیانه به دختری جوان و گریز از محل

باز هم با دستپاچگی از خشن ترین ابزار ها برای سرکوب مردم در خیابان ها استفاده کردند. تحلیلگران و فرماندهان ارشد تصمیم گیرنده حاکمیت، همچنان عاجز از بستن پرونده ای شدند که رییس دولت بعد از نهم آن را تمام شده خوانده است(۱). بیش از سه ماه همین مسیر را طی کردند و ره به جایی نبرده اند. زدند و کشتند و تهدید کردند اما باز این مردم صبور و رنجور برای بیان اعتراض آمدند. جالب آنکه ابزار مردم برای این آمدنها در خیابان ها نه صدا و سیما است و نه تریبون های رسمی مثل نمازهای جمعه و حتی نه بزور آوردنهای ادارات و نهادهای دولتی و نظامی اتوبوسی.
نه از برای تبلیغ و نه از برای هیچگونه تعصبی، اما باید اذعان داشت که شبکه سبز ارتباطات مردمی برقرار و فعال است و جواب خود را بخوبی پس داده است. مراسم ۱۳ آبان در یک روز غیر تعطیل و در ساعتی از روز بود که قاعدتا مردم به سر کار می روند و همه جا باز است. اما باز هم مردم آمدند. فقط با مشاهده تجمعاتی که در داخل دانشگاه ها برگزار شد می توان تصور کرد که اگر این جمعیتها در شهر مستقر می شدند تحملش برای حاکمیت به مراتب دشوارتر از راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد می بود، کما اینکه همین شور و حال مردم و حضوری آکنده از رنج و اعتراض آنان را دست به باتوم کرده است. حکومت مستاصل شده است. پس از آن نماز جمعه معروف آيت الله خامنه ای و کشتارها و تداوم ضرب و شتمهای وحشیانه او بیش از احمدی نژاد خود را نشانه قرار داده است. روز به روز این سرکوبها و بگیر و ببندها، مخالفانشان را بیشتر و منسجم تر می کند. گرد آمدن، همیاری و همراهی مردم در خیابان ها، فرار ها و کمکهای مردمی به مجروحین و آسیب دیدگان از نشانه های کوچک آنست. هیچ لیدر، رهبر و یا گروه و دسته ای در هیچ تجمعی هدایت کننده شعار ها و مسیر جمعیت ها نیست و همه چیز خود جوش است و از خلاقیت و ابتکار جمعیتها ناشی می گردد. این اجساد، این مجروحان، این آسیب دیدگان و این صحنه های تلخ و دردناک از حملات وحشیانه به مردم، همه و همه آثار و تبعات جبران ناپذیری بر زندگی و اذهان مردم دارد که این حکومت را توان جمع کردن و مدیریت آن نیست.


موضوع دیگر احمدی نژاد تنها نیست. موضوع تفکر حاکم است. موضوع همانی است که موسوی و کروبی و خاتمی نیز در این سه ماه مستقیم خطابش نکردند. موضوع همان چیزی است که مردم در گوشه و کنار شعارش را می نویسند و در فرصتهایی مثل ۱۳ آبان آنرا تکرار می کنند. موضوع همانیست که به زیر پایشان انداختند و بر روی آن راه رفتند. موضوع رهبری قدرت طلب فعلی ایران است. شخصی که تا پیش از این من نیز همچون بسیاری دیگر، قبح و یا تابوی شخص اول مملکت بودنش پرهیزمان می داد از بیان صریح آنچه امروز در خیابان ها گفته می شود و آنچه چندی پیش دانشجویی به صراحت و شجاعانه در حضورش به نقد بیان داشت. کسی که حرکت مردم را به کاریکاتوری از انقلاب تشبیه نمود و در نماز جمعه ای به خون تهدید نمود و پس از یورش فرمانبرانش بر جان مردم در خیابان و زندان ها، از فجایع و جنایاتی سخن گفت که مجریانش را هنوز هیچ محاکمه ای صورت نگرفته است. ۱۳ آبان ۸۸ تفاوت عمده ای با سال ۵۸ آن داشت. اینبار دیگر مردم برای بازپس گرفتن شاه ایران و محاکمه اش، آمریکاییها را به گروگان نگرفته بودند. اینبار مردم برای بازپس گرفتن رای، حق و کشور گروگان گرفته شده شان از شاهی جدید بپاخاسته بودند و در حد توان خیابان ها را سبز کرده بودند. اینبار دیگر نه مثل دیگر تجمعات این چندماهه و نه حتی بمانند روز ۱۳ آبان ۵۸ تنها در تهران بلکه برای اولین بار شهرهای بسیار دیگر ایران نیز با تهران همصدا شده بودند.
یاهو و گوگل را نیز بسته اند و اینترنت را بشدت محدود کرده اند. اما باز هم فیلمها و تصاویر آن در سراسر جهان منعکس شده است. تصاویری از رسوایی هایی که اگر در آمریکا و اروپا اتفاق افتاده بود تا دو سه هفته مثل نوار مغز از صبح تا شام از صدا و سیمای ضد ملی پخش می شد. ۳۰ سال است از بستن و محدود کردن نتایج معکوس گرفته اند. از ویدئو، موسیقی، پوشش و حجاب و ... و بیشتر از همه آزادی بیان. اما امروز ایران متفاوت تری را شاهدیم. ایرانی که نوید روزهای خجسته ای را می دهد.

(۱) http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=88616